جدول جو
جدول جو

معنی شادی آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

شادی آوردن
(خَ گِ رِ تَ)
تولید شادی کردن. ایجاد طرب کردن:
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد.
حافظ.
، شادی کردن:
گر بی تو شادی آرم هرگز مباد شادی
ور بی تو باده نوشم، نوشم مباد باده.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
به خاطر آوردن، به یاد آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شید آوردن
تصویر شید آوردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، اورندیدن، گول زدن، چپ رفتن، تنبل ساختن، غدر اندیشیدن، سالوسی کردن، فریفتن، مکر کردن، نیرنگ ساختن، ترفند کردن، غدر داشتن، نارو زدن، غدر کردن، گربه شانه کردن، حقّه زدن، پشت هم اندازی کردن، تبندیدن، خدعه کردن، مکایدت کردن، دستان آوردن، کید آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادی آور
تصویر شادی آور
ویژگی آنچه سبب شادی و نشاط می شود، شادی آورنده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَ دَ)
راه و رسم کاری پیش گرفتن. روی بکاری آوردن. تصمیم به امری گرفتن. بر کاری خاستن و اراده کردن:
یک امروز رای پلنگ آورید
ز هر سو برانید و جنگ آورید.
فردوسی.
همی بی من آیین و رای آورید
جهان را به نو کدخدای آورید.
فردوسی.
سه روز اندرین جنگ رای آوریم
سخنهای بهتر بجای آوریم.
فردوسی.
سخندان چو رای روان آورد
سخن از زبان ردان آورد.
عنصری.
ز رامش سوی دانش آورد رای
پژوهشگری کرد با رهنمای.
نظامی.
بکوشید کآرد سوی روم رای
فروبسته شد شخص را دست و پای.
نظامی.
بفرمود شه تا چو رای آورند
در آن آب دانش بجای آورند.
نظامی.
دواسبه سوی ظلمت آورد رای.
نظامی.
به آزردن کس نیاورد رای
برون از خط عدل ننهاد پای.
نظامی (از آنندراج).
به زمین بوس شاه رای آورد
شرط تعظیم را بجای آورد.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رو پُ کَ دَ)
شاد بودن. شاد شدن:
گر در دهان دشمن و گر در کمند شیر
شادی برد ز کار کسی کاشنای تست.
سعدی (غزلیات)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
استبشار. (ترجمان القرآن). تفریح. مسرت نمودن. ابهاج:
قارون نکرد شادی چندان به نعمتش
کز بهر ایر خواجه کنی تو همی کروز.
منجیک.
کرا بانگ و نامش شود زیر خاک
چه شادی کند خیره بر بانگ زیر.
ناصرخسرو.
به کام دل نشاط افزای و شادی کن که دلها را
به شادی و نشاط خویش بی تیمار و غم داری.
امیرمعزی (از آنندراج).
ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید.
مولوی.
هین بملک نوبتی شادی مکن
ای تو بستۀ نوبت آزادی مکن.
مولوی.
بسته در زنجیر، شادی چون کند
چوب اشکسته عمادی چون کند.
مولوی.
هیچ شادی مکن که دشمن مرد
تو هم از موت جان نخواهی برد.
سعدی (مفردات).
برو شادی کن ای یار دل افروز
غم فردا نشاید خوردن امروز.
(گلستان).
شماته، شادی کردن به مکروهی که دشمن را رسد. (تاج المصادر بیهقی).
- امثال:
شادی میکن چو غم بغایت برسد.
(از امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَ)
باستسقای لحمی مبتلا شدن. به ورم آماس دچار شدن. به اودما، اوذیما، ادم گرفتار شدن. آماس و ورم کردن: دست فلانی این روزها باد آورده. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
نعت از شادی آوردن:
می شادی آور بشادی دهیم
ز شادی نهاده به شادی دهیم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تُ شِ کَ تَ)
رای آوردن. رجوع به مادۀ رای آوردن شود، در اصطلاح انتخابات، داشتن رأی موافق. نظریه های مساعد وموافق اشخاص بسیار بدست آوردن. آوردن رأی مساعد
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ نَ)
بازی نشان دادن. حادثه آفریدن:
بخون یکی لشکر اندر مشو
که چرخ کهن بازی آرد به نو.
فردوسی.
جهان سرگذشت است از هر کسی
چنین گونه گون بازی آرد بسی.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آوردن مانده و مازاد چیزی.
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ رَ)
مشهود ساختن. ظاهر ساختن. نمودار کردن: منصور فرمود تا مهندسان خطها درکشیدند و کویها و بازارها و مسجد جامع بادید آوردند... و قصرها و ایوانها و روستایها از بیرون شهر رقم زدند و باغها و آسیاها همچنین بادید آوردند. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ دَ)
کلمه شهادت گفتن: پیشکار کشتی نگاه کرد و فریاد برآورد و زاری کرد که ای مسلمانان شهادت بیاورید که کار ما به آخر رسید و کسی از این جایگاه نرهد... و ما شهادت می آوردیم. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهادت آوردن
تصویر شهادت آوردن
کلمه شهادت بر زبان جاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادی آور
تصویر شادی آور
آن که تولید شادی کند کسی که موجب نشاط گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای آوردن
تصویر پای آوردن
پایداری کردن مقاومت کردن بر پا ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بخاطر آوردن آنچه رافراموش شده است فرا خاطر کردن، بخاطر آوردن کسی را چیزی یاشخصی فراموش شده را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهد آوردن
تصویر شاهد آوردن
مثل زدن، استشهاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شید آوردن
تصویر شید آوردن
حیله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادی کردن
تصویر شادی کردن
خوشحالی کردن استبشار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شید آوردن
تصویر شید آوردن
((شَ. وَ یا وُ دَ))
حیله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
((وَ دَ))
ورم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
((وَ دَ))
به خاطر آوردن، متذکر کردن
فرهنگ فارسی معین