تولید شادی کردن. ایجاد طرب کردن: بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد. حافظ. ، شادی کردن: گر بی تو شادی آرم هرگز مباد شادی ور بی تو باده نوشم، نوشم مباد باده. امیرمعزی (از آنندراج)
تولید شادی کردن. ایجاد طرب کردن: بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد. حافظ. ، شادی کردن: گر بی تو شادی آرم هرگز مباد شادی ور بی تو باده نوشم، نوشم مباد باده. امیرمعزی (از آنندراج)
راه و رسم کاری پیش گرفتن. روی بکاری آوردن. تصمیم به امری گرفتن. بر کاری خاستن و اراده کردن: یک امروز رای پلنگ آورید ز هر سو برانید و جنگ آورید. فردوسی. همی بی من آیین و رای آورید جهان را به نو کدخدای آورید. فردوسی. سه روز اندرین جنگ رای آوریم سخنهای بهتر بجای آوریم. فردوسی. سخندان چو رای روان آورد سخن از زبان ردان آورد. عنصری. ز رامش سوی دانش آورد رای پژوهشگری کرد با رهنمای. نظامی. بکوشید کآرد سوی روم رای فروبسته شد شخص را دست و پای. نظامی. بفرمود شه تا چو رای آورند در آن آب دانش بجای آورند. نظامی. دواسبه سوی ظلمت آورد رای. نظامی. به آزردن کس نیاورد رای برون از خط عدل ننهاد پای. نظامی (از آنندراج). به زمین بوس شاه رای آورد شرط تعظیم را بجای آورد. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
راه و رسم کاری پیش گرفتن. روی بکاری آوردن. تصمیم به امری گرفتن. بر کاری خاستن و اراده کردن: یک امروز رای پلنگ آورید ز هر سو برانید و جنگ آورید. فردوسی. همی بی من آیین و رای آورید جهان را به نو کدخدای آورید. فردوسی. سه روز اندرین جنگ رای آوریم سخنهای بهتر بجای آوریم. فردوسی. سخندان چو رای روان آورد سخن از زبان ردان آورد. عنصری. ز رامش سوی دانش آورد رای پژوهشگری کرد با رهنمای. نظامی. بکوشید کآرَد سوی روم رای فروبسته شد شخص را دست و پای. نظامی. بفرمود شه تا چو رای آورند در آن آب دانش بجای آورند. نظامی. دواسبه سوی ظلمت آورد رای. نظامی. به آزردن کس نیاورد رای برون از خط عدل ننهاد پای. نظامی (از آنندراج). به زمین بوس شاه رای آورد شرط تعظیم را بجای آورد. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)
استبشار. (ترجمان القرآن). تفریح. مسرت نمودن. ابهاج: قارون نکرد شادی چندان به نعمتش کز بهر ایر خواجه کنی تو همی کروز. منجیک. کرا بانگ و نامش شود زیر خاک چه شادی کند خیره بر بانگ زیر. ناصرخسرو. به کام دل نشاط افزای و شادی کن که دلها را به شادی و نشاط خویش بی تیمار و غم داری. امیرمعزی (از آنندراج). ای گروه مؤمنان شادی کنید همچو سرو و سوسن آزادی کنید. مولوی. هین بملک نوبتی شادی مکن ای تو بستۀ نوبت آزادی مکن. مولوی. بسته در زنجیر، شادی چون کند چوب اشکسته عمادی چون کند. مولوی. هیچ شادی مکن که دشمن مرد تو هم از موت جان نخواهی برد. سعدی (مفردات). برو شادی کن ای یار دل افروز غم فردا نشاید خوردن امروز. (گلستان). شماته، شادی کردن به مکروهی که دشمن را رسد. (تاج المصادر بیهقی). - امثال: شادی میکن چو غم بغایت برسد. (از امثال و حکم)
استبشار. (ترجمان القرآن). تفریح. مسرت نمودن. ابهاج: قارون نکرد شادی چندان به نعمتش کز بهر ایر خواجه کنی تو همی کروز. منجیک. کرا بانگ و نامش شود زیر خاک چه شادی کند خیره بر بانگ زیر. ناصرخسرو. به کام دل نشاط افزای و شادی کن که دلها را به شادی و نشاط خویش بی تیمار و غم داری. امیرمعزی (از آنندراج). ای گروه مؤمنان شادی کنید همچو سرو و سوسن آزادی کنید. مولوی. هین بملک نوبتی شادی مکن ای تو بستۀ نوبت آزادی مکن. مولوی. بسته در زنجیر، شادی چون کند چوب اشکسته عمادی چون کند. مولوی. هیچ شادی مکن که دشمن مرد تو هم از موت جان نخواهی برد. سعدی (مفردات). برو شادی کن ای یار دل افروز غم فردا نشاید خوردن امروز. (گلستان). شماته، شادی کردن به مکروهی که دشمن را رسد. (تاج المصادر بیهقی). - امثال: شادی میکن چو غم بغایت برسد. (از امثال و حکم)
مشهود ساختن. ظاهر ساختن. نمودار کردن: منصور فرمود تا مهندسان خطها درکشیدند و کویها و بازارها و مسجد جامع بادید آوردند... و قصرها و ایوانها و روستایها از بیرون شهر رقم زدند و باغها و آسیاها همچنین بادید آوردند. (مجمل التواریخ و القصص)
مشهود ساختن. ظاهر ساختن. نمودار کردن: منصور فرمود تا مهندسان خطها درکشیدند و کویها و بازارها و مسجد جامع بادید آوردند... و قصرها و ایوانها و روستایها از بیرون شهر رقم زدند و باغها و آسیاها همچنین بادید آوردند. (مجمل التواریخ و القصص)
کلمه شهادت گفتن: پیشکار کشتی نگاه کرد و فریاد برآورد و زاری کرد که ای مسلمانان شهادت بیاورید که کار ما به آخر رسید و کسی از این جایگاه نرهد... و ما شهادت می آوردیم. (مجمل التواریخ)
کلمه شهادت گفتن: پیشکار کشتی نگاه کرد و فریاد برآورد و زاری کرد که ای مسلمانان شهادت بیاورید که کار ما به آخر رسید و کسی از این جایگاه نرهد... و ما شهادت می آوردیم. (مجمل التواریخ)